به گـزارش پایـگاه جـوان انقــلابی ؛ محـو سخـنان حـاج همـت بـودم که در صـبحگاه لشـگر با شـور و هیـجان و حـرکات خاص سر و دستـش مشـغول سخــنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچه ها. تو همین اوضاع پچ پچی توجه  بچه ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می کرد.
فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر می داد که ساکت شود و به صحبت های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک، برخوردی با این بسیجی کرد و همهمه ای اطراف آنها ایجاد شد.
سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می کنیم.»
کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.»
سکوتی سنگین همه میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.
حاجی صدایش را بلندتر کرد: «بدو برادر! بجنب.»
بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن.
بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند.
حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات.»
بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش مشغول شد،همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکه ای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمه اش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟




تاريخ : شنبه 20 دی 1392برچسب:, | 23:58 | نويسنده : صادق رئیسی |

| گــروه رسـانه های تصـویری وبگاه جـوان انقــلابی | :

به گــزارش پایـگاه جـوان انـقلابی ؛ با وجـود اینـکه دولـت یـازدهم از شـروع فعــالیتش روزهای پر مشـغله‌ای را پـشت سر گــذاشته است و رسیدگی به امور مختلف در دستور کار اعضای هیات دولت قرار دارد، با این حال حسن روحانی رئیس جمهور ایران در این مدت هم ورزش خود را ترک نکرده است.
 
روحانی که پیشتر هم علاقه خود به ورزش را پنهان نکرده بود و در سفرهای کاری مختلف در زمان دبیری در شورای عالی امنیت ملی همواره فعالیت ورزشی حتی در دقایقی کوتاه را در نظر داشت، پس از رسیدن به عنوان ریاست جمهوری باز هم دست از ورزش برنداشته و با کوهنوردی در کوه‌های اطراف تهران به ویژه کوه‌های توچال در صدد حفظ سلامتی خود می‌باشد. به تازگی عکسی از روحانی منتشر شده که وی را در پوششی متفاوت با آنچه در مجامع عمومی حاضر می‌شود، نشان می‌دهد.
 
 
 

حجـت الاسلام حســن روحــانی در توچــال

----------------------------------------------------

 

 

 

امام خامنه ای در کوهستان های کردستان – ۱۳۸۸

 



تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:55 | نويسنده : صادق رئیسی |

در سوریه چه می گذرد؟

 در این تصاویر، اعضای گروه «داعش» (دولت اسلامی عراق و شام) در حال فوتبال بازی کردن با سرهای بریده شده چند نفر از شیعیان سوری هستند.

به گــزارش گروه جبهــه مـقاومت جهــانی پایـگاه جـوان انـقلابی ، روز شنبـه گــروه‌های تروریـستی فعــال در سـوریه تصــویری را در صـفحه توئــیتر خـود منتشـر کــردند که نشان می‌دهد اعضای این گروه‌ها تا چه حد از اصول اولیه انسانیت دور شده‌اند.

در این تصویر، اعضای گروه «داعش» (دولت اسلامی عراق و شام) در حال فوتبال بازی کردن با سرهای بریده شده چند نفر از شیعیان سوری هستند.

 

گروه‌های تروریستی فعال در سوریه و در صدر آن‌ها «داعش» و «جبهه‌النصره» در چند ماه اخیر به حدی رفتارهای غیرانسانی با اقلیت‌های مذهبی و قومی داشته‌اند که حتی آمریکا و غرب هم آن‌ها را در لیست گروه‌های تروریستی خود قرار داده‌اند. این در حالی است که همین گروه‌ها در طول حدود ۳ سال گذشته، با کمک‌های سخاوتمندانه غرب و کشورهایی چون عربستان و قطر تا این حد قدرت گرفته‌اند.

 

قدرت گرفتن این گروه‌ها موجب شده تا طیف میانه‌روتر مخالفان به کلی به حاشیه برود، تا جایی که خبرگزاری رویترز هفته گذشته از تغییر موضع احتمالی غرب خبر داد و نوشت کشورهای غربی به ائتلاف مخالفان اعلام کرده‌‌اند که «بشار اسد» رئیس‌جمهور سوریه را به گروه‌هایی چون «داعش» ترجیح می‌دهند و به همین دلیل احتمالا نشست «ژنو ۲» به تغییر نظام سوریه منجر نمی‌شود.



تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:47 | نويسنده : صادق رئیسی |

در خاکریز جبهه های فرزندان روح الله چی می گذشت؟

 

 

چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

 

به گــزارش گروه خاکریز جبهه های پایـگاه جوان انقـلابی ؛ بچــه‌های امروز شـاید مزه مـسابقه سیـب‌خوری بدون دســت و یا ماسـت‌خوری و… را نچشیده باشند و‌لی این بازی‌ها قسمتی از شادی‌های دهه شصت بود که حتی در جبهه جنگ هم رزمندگان را شاد می‌کرد. چه خوب است درکنار بازی‌های کامپیوتری والدین امروز، مزه این بازی‌ها را هم به کودکنشان بچشانند

 

بقیه عکس ها در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:43 | نويسنده : صادق رئیسی |

حسـن روحــانی در شـب شـهادت علی بن مـوسی الرضـا به دیــدار مادرش رفـت و از زحمـات وی تجلــیل کـرد.

در ایـن دیــدار رییـس جمهــوری اسلامی ایران به محض ورود در پیشگاه مادرش زانو زد و دستان پر مهر مادری که چنین فرزندی را پرورش داده بوسید.دکتر روحانی پس از بوسه بر دست مادر گفت:در شب شهادت امام رضا(ع) بوسه بر دست پرمهر مادر توفیقی بود که خداوند نصیب من کرد.

 

 


تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:42 | نويسنده : صادق رئیسی |

به گزارش پایـگاه جــوان انقـلابی ؛ تاریخ این عکـس ۲۳ نوامــبر ۲۰۱۳ اسـت و در سایـت رسمـی کاخ سـفید منتــشر شده اسـت. در این تصــویر جان کری خبر نیل به توافق هسته ای با ایران در ژنو را تلفنی به رئیس جمهور آمریکا می دهد و همراهان باراک اوباما به شادی می پردازند.

دلیل خوشحالی عجیب آمریکایی هاچیست؟

 

 


تاريخ : جمعه 20 دی 1392برچسب:, | 23:41 | نويسنده : صادق رئیسی |



تاريخ : چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:, | 21:10 | نويسنده : صادق رئیسی |

شمارو به امام زمان قسم این کلیپ رو دانلود کنین..... بخدا اگه نگاش نکنی یعنی شهدا و مادر شهدا هیچ ارزشی واسه شما ندارن

آقا گمنام ۶۱ دارید؟ ۱۸ساله کجا؟ سومار نه حاج خانوم سومار نداریم. مادر از کی داری می گردی؟ ۲۳ ساله ببین بچَم چقدر خوشگله.اومده دوستاشو بدرقه کنه.شایدبچه ی منم تو اینا باشه.....

 

 

l این کلیپ بدجور حال آدمو عوض میکنه.به خصوص منو که یاد شهید مصطفی فاتحی میندازه که اونم جوون رعنایی بود و تو سومار هم شهید شد. یاد همه شهدایی که بی ریا رفتند و دیگه برنگشتند بخیر.



تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, | 13:23 | نويسنده : صادق رئیسی |

تقدیم به همه جانبازان عزیزمون

اتل متل راحله
اخموی بی حوصله
مامان چرا گفت :
بگیر از پدرت فاصله ؟
دلش هزار تا راه رفت
بابا خسته کاره ؟
مامان چرا اینو گفت ؟
بابا دوستش نداره
بابا اینو بپرسه
اگه خسته کاره
پس چرا بعضی وقتا
تا نیمه شب بیداره
نشونه بیداریش
سرفه های بلنده
شش ماه پیش تا حالا
بغض می کنه می خنده
شاید اونو نمی خواد
اگه دوستش نداره
پس چرا روی تختش
عکس اونو میذاره ؟
با چشمای مریضش
عکسو نگاه میکنه
قربون قدش میره
بابا بابا میکنه
با دست پر تاولش
آلبومی رو که داره
از کنار پنجره
ور میداره میاره
با دیده پر از اشک
البومی وا میکنه
رفیقای جبهه رو
همه ش صدا میکنه
آلبوم عکس بابا
پر از عکس دوستاشه
عکسی هم از راحله ست
تو بغل باباشه
با دیدن اون عکسا
زنده میشه می میره
با یاد اون قدیما
بابا زبون میگیره
قربون اون موقع ها
قربون اون صفاتون
دست منم بگیرین
دلم تنگه براتون
از اون وقتی که بابا
دچار این مرض شد
مامان چقدر پیر شده
بابا چقدر عوض شد
مامان گفته تو نماز
برا بابات دعا کن
دستاتو بالا ببر
تقاضای شفا کن
دیشب توی نمازش
واسه باباش دعا کرد
دستاشو بالا بردو
تقاضای شفا کرد.....

التماس دعا



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:51 | نويسنده : صادق رئیسی |

تقدیم به همسرای شهیدان

 

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جور میشه‌ سوخت‌ و ساخت‌

با بیست‌ هزار تومن‌ پول‌

اجاره‌ خونه‌ پرداخت‌

اجاره‌های‌ سنگین‌

خرج‌ مدرسه‌ ما

خرج‌ معاش‌ خونه‌

خرج‌ دوای‌ مینا

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ كرد

بپرس‌ ازش‌ تا بگه‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

یااینكه‌ بی‌ رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

وقتی‌ كه‌ گفتند بابا

تو جبهه‌ها شهید شد

خودم‌ دیدم‌ یك‌ شبه‌

چند تا موهاش‌ سفید شد

می‌ خوای‌ بدونی‌ چرا

نصف‌ موهاش‌ سفیده‌؟

بپرس‌ كه‌ بعد بابا

چی‌ دیده‌، چی‌ كشیده‌

یا میره‌ داروخانه‌

برا دوای‌ مینا

یا كه‌ میره‌ سمساری‌

یا كه‌ بهشت‌ زهرا(س‌)

یه‌ روز به‌ دنبال‌ وام‌

مامان‌ میره‌ به‌ بنیاد

یه‌ روز به‌ دنبال‌ كار

پیرِ آدم‌ درمیاد

هر وقت‌ به‌ مامان‌ میگم‌:

«طعم‌ غذات‌ عالیه‌»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

بعضی‌ روزا كه‌ توی‌

خونه‌ غذا نداریم‌

غذای‌ روز قبلو

برا مینا میذاریم‌

مینا با غم‌ میپرسه‌:

«غذا فقط‌ همینه‌؟»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«بابات‌ كجاس‌ ببینه‌؟»

وقتی‌ كه‌ بیست‌ می‌گیرم‌

میاد پیشم‌ میشینه‌

نوازشم‌ می‌كنه‌

نمره‌ها مو می‌بینه‌

میگم‌: «معلمم‌ گفت‌

كه‌ نمره هات‌ عالیه‌»

مامان‌ با گریه‌ میگه‌:

«جای‌ بابات‌ خالیه‌»

یه‌ بار گفتم‌: «مامان‌ جون‌

این‌ آقا بقالیه‌

با طعنه‌ گفت‌ تو خونه‌

جای‌ بابات‌ خالیه‌؟»

تا حرف‌ من‌ تموم‌ شد

با دست‌ تو صورتش‌ زد

با گریه‌ گفت‌: «ای‌ خدا

بی‌شرفی‌ تا این‌ حد؟»

میگم‌ : «مامان‌ راست‌ بگو

اگه‌ بابا دوست‌ داشت‌

چرا ازت‌ جدا شد

پس‌ چرا تنهات‌ گذاشت‌؟»

چشم‌ میدوزه‌ تو چشمام‌

لب‌ میگزه‌ ، می‌خنده‌

بیرون‌ میره‌ از اتاق‌

محكم‌ در و می‌بنده‌

رفتم‌ و از لای‌ در

توی‌ اتاقو و دیدم‌

صدای‌ گریه‌هاشو

از لای‌ در شنیدم‌

داشت‌ با بابام‌ حرف‌ میزد

چشاش‌ به‌ عكس‌ اون‌ بود

انگار كه‌ توی‌ گلوش‌

یه‌ تیكه‌ استخون‌ بود

«مرتضی‌ جون‌ میدونم‌

زنده‌ای‌ و نمردی‌

بعد خدا و مولا

ما رو به‌ كی‌ سپردی‌؟

دست‌ خوش‌ آقا مرتضی‌

خوش‌ به‌ حالت‌ كه‌ رفتی‌

ما اینجا مستأجریم‌

تو اونجا جا گرفتی‌؟

خواستگاریم‌ یادته‌؟

چند تا سكه‌ مهرمه‌

مهریه‌ مو كی‌ میدی‌؟

گره‌ توی‌ كار مه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌

دختر مون‌ مریضه‌

بیاببین‌ كه‌ موهاش‌

تند تند داره‌ میریزه‌

مهریه‌مو كی‌ میدی‌؟

اجاره‌ خونه‌ داریم‌

صاحب‌ خونه‌ می‌گفتش‌

دیگه‌ مهلت‌ نداریم‌

امروز كه‌ صاحب‌ خونه‌

اومد برا اجاره‌

همسایمون‌ وقتی‌ گفت‌

مهلت‌ بده‌ نداره‌

یهو تو كوچه‌ داد زد:

اینا همش‌ بهونه‌اس‌

دق‌ّ اجاره‌ داره‌

دردش‌ اجاره‌ خونه‌اس‌

به‌ من‌ چه‌ شوهرش‌ رفت‌

یا كه‌ زن‌ شهیده‌

خونه‌ اجاره‌ كرده‌

یا خونه‌ مو خریده‌؟

درد دل‌ خسته‌مو

فقط‌ برا تو گفتم‌

چون‌ از تموم‌ مردم‌

«به‌ من‌ چه‌» می‌شنفتم‌

میگم‌ خونه‌ نداریم‌

خیلی‌ مریضه‌ بچه‌

سایة‌ سرنداریم‌

همه‌ میگن‌ «به‌ من‌ چه‌»

با آه‌ خود به‌ عكس‌

بابا جونم‌ جون‌ میده‌

چادرو وَرمیداره‌

موهاشو نشون‌ میده‌

صورتشو میذاره‌

روصورت‌ شهیدش‌

بابام‌ نگاه‌ می‌كنه‌

به‌ موهای‌ سفیدش‌

اشك‌ مامان‌ می‌ریزه‌

روصورت‌ باباجون‌

بابام‌ گربه‌ میكنه‌

برای‌ غمهای‌ اون‌

بابا با چشماش‌ میگه‌

قشنگ‌ِ مهر بونم‌

همسر خوب‌ و تنهام‌

غصه‌ نخور می‌دونم‌

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

نحیف‌ و زار و خسته‌

با صورتی‌ حزین‌ و

دستای‌ پینه‌ بسته‌

دستای‌ پینه‌دارش‌

عجب‌ حماسه‌ سازه‌

دستایی‌ كه‌ شوهرش‌

خیلی‌ به‌ اون‌ مینازه‌

دستایی‌ كه‌ پرچم‌ِ

بابا رو ورمیداره‌

توی‌ خزون‌ غیرت‌

دستایی‌ كه‌ بهاره‌

دستایی‌ كه‌ عینهو

دست‌ بابا می‌مونه‌

نمی‌ذاره‌ سلاح‌ِ

بابام‌ زمین‌ بمونه‌

دستی‌ كه‌ بچه‌هاشو

بسیجی‌ بار میاره‌

بذر غیرت‌ و ایمان‌

تو روحشون‌ میكاره‌

درسته‌ كه‌ شوهرش‌

تو جبهه‌ها شهید شد

درسته‌ كه‌ موی‌ اون‌

بعد بابا سفید شد

اما خون‌ بابا و

موهای‌ مادر من‌

وقتی‌ با هم‌ جمع‌ شدن‌

سیلی‌ زدن‌ به‌ دشمن‌

سرخی‌ صورت‌ اون‌

سرخی‌ خون‌ باباست‌

موی‌ سفید مادر

افتخار بچه‌هاست‌

باید فهمیده‌ باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

با سیلی‌ جای‌ سرخاب‌

صورتا رو قشنگ‌ كرد

باید فهمیده‌باشی‌

چه‌ جوری‌ میشه‌ جنگ‌ كرد

یا اینكه‌ بی‌رنگ‌ مو

موی‌ سیاهو رنگ‌ كرد

اتل‌ متل‌ یه‌ مادر

خیلی‌ چیزا میدونه‌

از بی‌مروّتیها

از بازی‌ زمونه‌

ای‌ كه‌ در این‌ حوالی‌

غربت‌ مارو دیدی‌

صدای‌ ناله‌های‌

مادرمو شنیدی‌

دست‌ رو گوشات‌ گذاشتی‌

چشماتو خیره‌ كردی‌

زل‌ زدی‌ به‌ مادرم‌

فكر كردی‌ خیلی‌ مردی‌؟

تو كه‌ به‌ زخم‌ قلب‌

مامان‌ نمك‌ گذاشتی‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

مادرمو تو كشتی‌

اگه‌ بابام‌ نبودش‌

هر چی‌ داشتی‌ می‌خوردن‌

مال‌ و منالت‌ كه‌ هیچ‌

مادرتم‌ می‌بردن‌

اگه‌ مامان‌ بمیره‌

دق‌ می‌كنم‌، می‌میرم‌

پیش‌ خدا و بابام‌

من‌ جلو تو می‌گیرم‌



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:50 | نويسنده : صادق رئیسی |

دردل فرزند جانباز گوش کنید قضاوت کنید عزیزانم.

روی عکس کار زیادی انجام ندادم. فقط خواستم بگویم، این روزها جانباز بودن با مورد اتهام قرارگرفتن یکی شده گویا!...این روزها جانبازان ما! برای این که ثابت کنند درد و ترکش در بدن دارند، باید قسم بخورند و کمسیون و...که نکند از درصد جانبازیشان کم...شده و مسئولین بی خبر!...و به قول "کاش می شد خدا را بوسید"

"پدرم 
در امور شاهد، «جانباز» شد!
همان روزی که اعضای تنش 
برای تکمیل پرونده، 
در حضور دستگاه 
باید گواهی می دادند،
که چند درصد از «شهادت» 
عقب ماندگی دارد."
 
 
انصاف یک جانباز با داشتن عزام  به جبهه  و گواهی مجرو حیت اسباب بازی  بنیاد  جانبازن  بشود . جانبازهای عزیز مان  که برای خدا  رفته اند جبهه   الان  ناتوان هستند. دل شکسته هستند .سر خود را پیش دکتر ها  خم کند تا دکتر های زمانه جبهه ندیده بنیاد  جانباز ها را مثل نخ کند از سوزن عبور دهد ابروشون ببرد  درصد بزنند . هر گز این ارزو را کار مندان بنیاد شهید جانبازان به گور خواهند برد انشالله. این میز مقام دنیا  و پول ثروت کاخ نشینی مال شما بنیاد نشین ها  . ما مثل پدرم حضرت علی می خواهیم ازاد  بی ریا زندگی کنیم  فقط تابع  ولایتیم . شما دل امام عصر.  امام خامنه ای و خانواده شهدا و جانبازان به درد اوردید. دنیا پرستان خوارج.
و اما دشنان ما از این دلاوران می ترسند  که جانباز  هستند  همیشه به فکر  اسلام وطن هستند
 


تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 22:49 | نويسنده : صادق رئیسی |

ادامه پوسترها در ادامه مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:6 | نويسنده : صادق رئیسی |

نویسنده :  طلعت ده پهلواني

پیامبر اکرم(ص) پس از بیست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پیام الهی و پس از فراز و نشیب­های فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خویش، سرانجام در روز دوشنبه، بیست و هشتم ماه صفر یازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بیماری[2] و کسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسکونی خویش در جوار مسجدی که تأسیس کرده بود، به خاک سپرده شد.

 
آخرین روزهای وفات پیامبر(ص)
   پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می­کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر اینکه اجل من نزدیک باشد.»[3]
   پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.»[4] در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعده­ای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.»[5]
   پیامبر(ص) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیش­گیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[6]
   پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "ام­سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[7]
   سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟»
   ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[8]
   رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره­ی فرماندهی "اسامه" می­شنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن می­زدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می­فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[9]
  پیامبر(ص) فرمود:
«نفذ و اجیش اسامه»
«وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.»[10]
   سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می­گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می­گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[11] حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».[12]
 
وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی
   پیامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید»  "ام­سلمه" فرمود: «علی(ع) را می­طلبد، به او بگوئید بیاید».[13] علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟
   در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[14]
   پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:
«ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»
   در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه­یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[15]
   سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[16]
 
فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر   
   در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه­اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:
   «در همین درد می­میرم» و در باب شادی و تبسم­اش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می­شود» و این بود که من تبسم کردم.[17]
   در لحظات واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.[18]
 
کفن و دفن پیامبر(ص)
   هنگامه فوت پیامبر(ص) خلیفه­ی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد می­زد که پیامبر(ص) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی(ع) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر(ص) این آیه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل ...»[19]
   علی(ع) جسد مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[20] و این شخص جز علی کسی نیست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود: «پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی­کردید، آنقدر گریه می­کردم که سرچشمه اشک را می­خشکانید».[21]
     سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره­ای که وفات یافته بود، در خانه­ی خودش به خاک سپرده شد.[22]


  [1]. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، موسسه اعلمی، 1399ه.ق ص 97. در تاریخ وفات پیامبر اکرم احتمال زیادی بیان شده است و این بنابر قول مشهور علمای شیعه است. و ابن هشام؛ السیرة‌النبویة، مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفة، بی تا، ج2، ص658 و ابن سعد؛ الطبقات‌الکبری، محمد بن صامل السلمی، الطائف، مکتبة‌الصدیق، 1414، الأولی،  ج2، ص 521.
[2] . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف، المکتبه الحدریته، 1384 ه.ق، ج 2، ص 178.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97 و ابن سعد، الطبقات، ج 2، ص 214.
[4] . همان، ج 2، ص 214 .
[5] . همان، ج 2، ص 214 .
[6] ـ  ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص 654 و ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 216.
[7] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 97.
[8]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 334، صحیح مسلم، ج 2، ص 325.
[9] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 190.
[10]  ـ الشهرستانی، عبدالکریم؛ ملل و نحل، ترجمه و تصحیح سید محمد رضا جلالینائینی، چاپ سوم، 1360، ج 1، ص 23 و طبری، محمد بن ‌جریر؛ تاریخ‌الأمم ‌و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ اول، 1352، ج 3، ص 429.
[11] . ابن حبل، احمد؛ مسند احمد، دارصار، بیروت،  ج1، ص 355.
[12] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 244.
[13]  ـ طبری، محمدبن‌جریر، پیشین، ج 2، ص 439.
[14] ـ شیخ مفید، الارشاد، پیشین، ص 99.
[15] .التذکرة الحمدونیه، تصحیح احسان عباس، ج 9، صص 153و 154.
[16]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 238.
[17]  ـ همان، ص 247.
[18]  ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 236 و نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 197.
[19] .  ابن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، ص656.
[20] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین،ج 2، ص 57.
[21] . نهج البلاغه صبحی صالح، خطبۀ 23، ص 355.
[22] . ابن سعد، الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 281.

 



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:4 | نويسنده : صادق رئیسی |

ولادت 
در نيمه ماه رمضان سوم هجري، اولين فرزند علي عليه‌السلام و فاطمه سلام الله عليها به دنيا آمد. پس از ولادت، نامگذاري از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاري پروردگار ماند. 
تا اينکه جبرئيل ،امين وحي، فرود آمد و گفت: « خدايت سلام مي‌رساند و مي‌گويد چون علي براي تو همانند هارون براي موسي است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون عليه السلام يعني شبّر قرار ده!» 
رسول خدا فرمود: « زبان من عربي است و شبّر، عبري است.» 
جبرئيل گفت: « شبّر در زبان عرب به معناي« حسن» است.» 
به اين ترتيب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنيه‌ي آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترين القابش« سيد» و «سبط» و «تقي» است. 
نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمويشان، سپردند تا او را از شيري که به خاطر زايمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شير دهد. بعدها نيز رسول خدا براي امام حسن، ادعيه‌ي عافيت و حرزهاي مخصوص چشم‌زخم را خواندند. 
ذکر امام در قرآن 
ذکر امام حسن عليه السلام در قرآن : قرآن مجيد مشتمل است بر يادکردي از شخصيت‌ها، از خوبان يا از بدان، ليکن اين يادکرد گاهي همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسي و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصيف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علي عليه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن عليه السلام نيز آياتي به صورت توصيف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آيه تطهير ، آيه ذوي القربي و آيه اولي الامر. 
رابطه امام حسن عليه السلام و رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم : امام حسن عليه السلام بيشتر از هفت سال با رسول خدا زندگي نکرد، ولي در همين مدت به شدت مورد عنايت آن حضرت بود و استفاده‏هاي علمي و تربيتي فراواني برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسيار فراوان بوده و آن حضرت، گاهي نوه‌اش را در کارهاي بزرگي همانند بيعت رضوان و مباهله با نصاراي نجران هم شرکت مي‌داده است. رسول خدا درباره‌ي او تعريف و تمجيدهاي فراواني نموده است که امام بعدها به مناسبت‌هاي مختلف، از آنها براي معرفي شخصيت الهي خويش سود جست. 
امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله عليها امام حسن عليه السلام با مادر خود، فاطمه‌ي اطهر، رابطه‏اي عميق و متعالي داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازي‌هاي کودکانه مي‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشويق مي‌نمود. حسن نيز گزارش سخنان رسول خدا را پيش از هر کس، از مسجد به مادر مي‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت مي‌کرد و از آن درس‌ها مي‌گرفت. 
اين ارتباط صميمي در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که اين دو به همراه هم و با تن و قلبي آزرده به زيارت قبر رسول الله و بقيع مي‌رفتند و شگفت آن که اين رابطه پس از ارتحال مادر نيز باقي ماند؛ به طوري که فاطمه پس از وفات دست‌هاي مجروح خويش را از کفن بيرون آورد و حسنش را در آغوش کشيد. امام حسن نيز سال‌ها بعد در حضور دشمناني همانند معاويه و مغيره بن شعبه مصيبت مضروب شدن مادر را يادآور شد. 
امام حسن در دوران پيش از خلافت پدر : از اين دوران اطلاع زيادي در دست نيست. فقط اين مقدار مسلم است که امام عليه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روي دلسوزي در تأمين رفاه پدر مي‌کوشيده و گاه همراه او در برخي فعاليت‌هاي اجتماعي شرکت مي‌کرده است( همانند شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعيد)، و گاه پاره‌اي مأموريت‌هاي مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرساني به منزل عثمان در حال محاصره.) سياست‌هاي عملي امام حسن عليه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هيچ‌يک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام اين دوره‌ي 25 ساله شرکت ننموده است. 
در دوران خلافت پدر 
امام حسن عليه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بيعت مردم با حضرت علي عليه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوي‏ترين بازوي آن حضرت عمل کرد. در جريان بيعت، حضوري جدي داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفين و نهروان حاضر بود. پيش از جنگ جمل هم به همراه عمّار ياسر و قيس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب‌کردن فتنه‌ي ابو موسي اشعري ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جاي پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهي‌اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت‌خوردن پدر نيز تمام تلاش خود را براي بهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پايان به وصاياي او گوش سپرد. 
جانشيني پس از شهادت پدر 
حضرت علي عليه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصي خود تعيين کرد. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز قبل از آن به دو گونه اين وصايت را اعلام کرده بودند؛ يکي به صورت تصريح به امامت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصريح به امامت اوصياء دوازده‌گانه‌ي خود، با ذکر اسامي آنها. 
امام پس از خلافت 
امام حسن عليه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهري): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهري امام حسن عليه السلام، پر ماجرا سپري شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علي عليه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخناني شيوا تلويحاً مردم را به بيعت با خويش فراخواندند. 
پس از سخنراني و با تبليغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبيعت کردند. امام نيز بيعتشان را براين اساس که از او پيروي کنند و با هر کس جنگيد، بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذيرفت؛ و سپس به تحکيم پايه‌هاي حکومت خويش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبيت نمود و برخي را تغيير داد. 
جاسوس‌هاي معاويه را پيدا کرد و گردن زد، نامه‌ي تندي به وي نوشت و او را تهديد به جنگ نمود. نامه‌‌‌نگاري ميان حضرت و معاويه ادامه يافت تا اينکه معاويه لشکري عظيم به سوي عراق گسيل داشت و حضرت نيز درصدد تهيه لشکري براي مقابله با او برآمد. 
صلح امام 
مهمترين حادثه در زندگي امام حسن عليه‌السلام جريان صلح معاويه با آن حضرت است. تحليل اين حادثه ضروري به نظر مي رسد زيرا خود امام صلحش را حجتي بر آيندگان مي‌داند؛ يعني بر اساس عملکرد حضرت، وظيفه انسان نيز در شرايط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است. 
بررسي مقدمات و شرايط و عللي که صلح را ايجاب کرد و دقت در کيفيت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافي نتايج شيرين صلح براي جناح حق و ضربه‌هاي سهمگين آن بر جناح باطل به‌خوبي روشن مي‌کند که صلح آن حضرت در حقيقت انقلاب سبزي بود که زمينه انقلاب سرخ حسيني را فراهم ساخت و اين نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستيزانه، پايه‌ريز انقلاب علمي امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام در عصر طلايي خلأ انتقال قدرت از بني‌اميه به بني‌عباس گشت و به اين ترتيب، اسلام ناب محمدي که در تشيع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبياري نمود و به درخت تنومندي تبديل کرد. 
امام پس از صلح تا شهادت 
تمامي تلاش امام حسن پس از قبول صلح اين بود که فوايد مورد نظرش را از صلح به نتيجه برساند و بر اين اساس در تمام اين مدت به حفظ نيروهاي کيفي و خالص ، بازسازي نيروهاي خسته و وازده و تفسير صحيح اسلام پرداخت. 
عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاويه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت. 
صورت و شمايل امام 
امام حسن عليه السلام به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از همه شبيه‌تر بود. زيبايي بي‌نظيري داشت.رنگش سفيد بود و اندکي متمايل به سرخ، چشمانش درشت و سياه، و محاسنش انبوه. جثه‌اي قوي، تنومند و چهارشانه داشت. مويش مجعد (فردار) و قامتش متوسط بود. 
سيرت و فضائل و مناقب امام : شمارش مناقب هيچ‌يک از اهل بيت عصمت عليهم السلام ممکن نيست. در زيارت جامعه خطاب به آنان مي‌گوييم: « سروران من! ستايش شما را شماره نتوانم کرد و به آنچه در شأن شماست نتوانم رسيد و به اندازه و قدرتان وصف نتوانم گفت.» 
امام حسن عليه السلام نه تنها از اين خطاب مستثني نيست بلکه به خصائصي از قبيل« سبط اکبر» بودن نيز برخوردار است. 
حلم بي‌‌پايان، علم فراوان، جود و عبادت، زهد و بلاغت، تواضع و شجاعت آن حضرت، نه دوست بلکه دشمن را به اعتراف و اعجاب واداشته است؛ و فضيلت و افتخار، آن است که دشمن به آن گواهي دهد. 
معجزات امام : از معجزات آن حضرت جز اندکي در تاريخ نقل نشده است( همانند اينکه پدر را پس از شهادتش به صورت زنده به گروهي نشان داد.) و نيز نمونه‌هايي از استجابت دعا و نفرين‌هاي آن حضرت (همانند رطب دادن نخلي خشکيده به دعاي او.) ولي اکثر معجزات و کرامات حضرت در اخبار از غيب و پيشگويي‌ها تجلّي کرده است. 
شهادت امام 
تلاش موفق امام حسن براي به‌کرسي نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاويه طرح قتل حضرت را پيگيري نمايد تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي، جامه‌ي عمل بپوشاند. به اين ترتيب سمي مهلک تهيه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. 
حضرت پس از مدتي درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجري به لقاء الله شتافت. 
برادرش امام حسين عليه السلام، جنازه‌ي او را پس از تغسيل و نماز براي دفن به سوي مسجد و روضه پيامبر برد ولي سرانجام بر اثر ممانعت بني‌اميه در بقيع به خاک سپرد. 
ثواب عزاداري و گريه بر امام حسن 
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم سال‌ها پيش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر کس بر حسن گريه کند، چشمش روزي که ديده‌ها کور مي شوند (روزقيامت)، کور نمي شود و هرکس در مصيبت او اندوهگين شود، روزي که همه دلها اندوهگين است، غم و اندوهي ندارد. زيارت حسن مايه‌ي استواري قدم‌ها در قيامت است.» 
شاگردان و ياران امام 
نام بيش از 30 نفر از شاگردان و ياران آن حضرت در تاريخ ثبت شده است. 
همسران امام 
بررسي موضوع زنان امام حسن عليه السلام بسيار لازم است زيرا زشت‌ترين تهمتي که به حضرت از طرف دشمنان و دوستان نادان زده شده است، کثرت اغراق‌آميز ازدواج‌ها و طلاق‌هاي اوست؛ تا جايي که برخي، تعداد همسران آن حضرت را 400 نفر گفته‌اند. 
مجموعه زناني که نام خود و پدرشان در تاريخ ثبت است و به عنوان همسر حضرت ذکر شده‌اند، صحيح يا ناصحيح، به ده نفر نمي‌رسد؛ و در حقيقت بني‌اميه خواسته‌اند با تهمت لذت‌طلبي مفرط به آن حضرت، صلح او را به صورتي تحريف‌يافته تفسير کنند. 
فرزندان امام 
کمترين عددي که درباره فرزندان حضرت نوشته‌اند 7 نفر و بيشترين عدد 23 نفر است. شيخ مفيد ، فرزندان حضرت را 15 نفر مي‌داند( هشت پسر و هفت دختر.) 
از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نيز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نياوردند و به همين جهت نسل تمامي سادات حسني به آن دو پسر ديگر که فرزند پسر آورده اند زيد و حسن مثنّي) منتهي مي‌گردد. در سلسله سادات حسني، دانشمندان، سلاطين، محدّثان و انقلابيون متعددي وجود دارد.

 



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:2 | نويسنده : صادق رئیسی |

مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد و گفت: آنان می‌خواهند حسن‌بن علی را کنار پیامبر دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید! بدین ترتیب رخدادهای ناگواری در مراسم تدفین امام حسن مجتبی(ع) روی داد.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، معاویه با ترتیب دادن توطئه‌ای امام حسن بن علی علیه‌السلام را به دست همسرش «جعده» دختر «اشعث بن قیس» به شهادت رساند. 
 
زمانی که در سال 63 در واقعه «حَرّه» مدینه، غارت شد، خانه این زن نیز به تاراج رفت اما به پاس خوش خدمتی او در به شهادت رساندن شوهرش، اموالش را به او بازگرداندند. 
 
منابع بی‌شماری خبر به شهادت رساندن امام مجتبی علیه‌السلام را توسط جَعْده و با توطئه معاویه گزارش کرده‌اند. [1] 
 
به گزارش ابن حمدون، قرار بود جعده در برابر مسموم کردن امام علیه‌السلام، یکصد هزار درهم دریافت کند. بعدها نیز با یک قریشی ازدواج کرد و از او بچه‌دار شد. 
 
کودکان با دیدن این بچه به او گفتند: «یابن مَسَمِّمَهِ الاَزواج؛ ای فرزند کسی که شوهرش را مسموم کرد.» [2] 
 
آن حضرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا به شهادت رسید. [4] 
 
«ام بکر» دختر«مِسوَر» گوید: بارها به امام علیه‌السلام سم خوراندند، ولی هر بار از آن رهایی می‌یافت تا آنکه مرحله آخر سم به قدری شدید بود که پاره‌های جگر امام حسن علیهاالسلام از گلویشان خارج شد. [5] 
 
پس از شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام، طبق وصیت آن حضرت خواستند او را کنار قبر رسول خدا - صلی الله علیه و آله وسلّم - دفن کنند، اما عایشه با استناد به اینکه «بیتی لا آذن فیه»[6] مانع این کار شد. 
 
مروان هم که آن زمان حکومت مدینه را داشت، اعلام کرد که اجازه چنین کاری را نخواهد داد. 
 
امام حسن علیه‌السلام سفارش کرده بود که اگر مشکلی پیش آمد آن حضرت را در بقیع دفن کنند. [7] 
 
زمانی که امام را برای دفن نزدیک قبر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلّم - آوردند، عایشه گفت: هذا الأمر لا یکون أبدا؛ چنین چیزی هرگز انجام نخواهد شد. [8] ابوسعید خدری و ابوهریره به مروان گفتند: آیا از دفن حسن‌بن علی در کنار جدش ممانعت می‌کنی در حالی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ او را «سید جوانان اهل بهشت» نامید. مروان به تمسخر به آنها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر - صلی الله علیه و آله وسلّم - را روایت نمی‌کردند، ضایع شده بود. [9] 
 
محمدبن حنفیه می‌گوید: زمانی که امام حسن علیه‌السلام وفات کرد، مدینه یکپارچه عزادار شده بود و همه گریه می‌کردند. 
 
مروان خبر وفات حضرت را به معاویه داد و گفت: آنان می‌خواهند حسن بن علی را در کنار پیامبر - صلی الله علیه و اله و سلّم - دفن کنند، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. 
 
امام حسین علیه‌السلام به کنار قبر پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلّم - رسید و فرمود: اینجا را حفر کنید، سعید بن عاص که حاکم مدینه بود، خود را کنار کشید، اما مروان بنی امیه را آماده کرده مسلح شدند. 
 
مروان گفت:چنین چیزی هرگز نخواهد شد. امام حسین علیه‌السلام فرمود: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو والی شهر هستی؟ مروان گفت: نه، امّا تا من زنده هستم اجازه این کار را نخواهم داد. امام حسین علیه‌السلام از کسانی که در حلف الفضول همراه بنی هاشم بودند، کمک خواست. 
 
اینجا بود که کسانی از بنی تیم، بنی زهره، بنی اسد و بنی جعوبه مسلح شدند. امام حسین علیه‌السلام و پیروان هر یک پرچمی داشت و مروان نیز، و میان آنان تیراندازی نیز شد. 
 
شماری از مردم، امام حسین علیه‌السلام را راضی کردند تا به موجب وصیت خود امام حسن علیه‌السلام که فرموده بود اگر قرار است خونی ریخته شود، در همان بقیع، دفن شود، از اصرار خود دست بردارد. [10] 
 
در نقلی آمده است: مروان که این زمان معزول شده بود، با این اقدام خود قصد داشت تا معاویه را از خود راضی کند. [11] مروان پس از آن که از دفن امام در بقیع جلوگیری کرد، این خبر را با آب و تاب برای معاویه نوشت. [12] او می‌گفت: چگونه فرزند قاتل عثمان، در کنار پیغمبر - صلی الله علیه و آله و سلّم - دفن شود، اما عثمان در بقیع؟ [13] بدون تردید، مروان از پلید‌ترین چهره‌های بنی امیه است که در تمام مدتی که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام علی و بنی هاشم را دشنام می‌داد. 
 
شهادت امام در یک روایت، در ربیع الاول سال 49، و در نقلی دیگر، ربیع الاول سال 50 هجری دانسته شده است. [14] اما آنچه به نظر درست می آید، همان سال 49 هجری است. 
 
زمانی که امام به شهادت رسید، بنی هاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرستادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند. گفته شده است که هیچ کس در خانه خود نماند. [15] زنان بنی هاشم تا یک ماه، هر روز برای امام مجلس عزا داشتند. [16] 
 
طبری به نقل از امام باقر علیه‌السلام آورده است که مردم مدینه هفت روز به مناسبت درگذشت فرزند پیامبر - صلی الله علیه وآله و سلّم - در ماتم نشسته و بازار را بستند. [17] 
 
او می‌گوید: در مراسم دفن امام حسن(ع) در بقیع، به قدری جمعیت بود که جای انداختن سوزن نبود. [18] 
 
خبر شهادت امام علیه‌السلام در بصره نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند. [19] پس از وفات امام مجتبی علیه‌السلام شیعیان کوفه، نامه تسلیتی به امام حسین علیه‌السلام نوشتند. 
 
در آن نامه آمده بود که درگذشت امام از یک سو برای «تمامی امت» و از سوی دیگر برای تو «و هذه الشیعه خاصه» مصیبت است. این تعبیر نشان شکل‌گیری «شیعه» و حتی کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجری است. 
 
آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبی ـ علیه السلام ـ یاد کردند «عَلَمُ الهُدی و نُورُ البِلاد» کسی که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان بود. آنان اظهار امیدواری کردند که خداوند حق امام حسین علیه‌السلام را به او باز گرداند.[



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 12:0 | نويسنده : صادق رئیسی |

رحلت حضرت رسول اکرم (ص)و شهادت امام حسن مجتبی(ع) 
سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
در سال يازدهم هجرت رسول اكرم (ص) در آخرين سفرحج (در عرفه)، در مكه و در غديرخم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران و يا در ضمن ‏سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت ‏خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود كه ‏پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. 

پيامبر اكرم (ص) يك ماه قبل از رحلت فرمود:
" فراق نزديك شده و بازگشت ‏به سوى خداوند است. نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت  نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى ‏گذارم و مى ‏روم: كتاب خدا و عترتم، و خداوند لطيف و آگاه به  من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر برمن ‏وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود."
در حجه ‏الوداع در هنگام رمى‏ جمرات فرمود: "مناسك خود را از من ‏فرا گيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم و هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد."
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين ‏و نگرانند. پيامبر در حالى كه به  فضل بن عباس و على بن ‏ابي‌‏طالب (ع) تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس ازدرود و سپاس  پروردگار، فرمود: "به من خبر داده‏ اند شما از مرگ ‏پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه‏ جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم ‏پيوست و شما نيز به  رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد."
روزي ديگر پيامبر (ص) با کمک علي (ع) و جمعي از ياران خود به قبرستان بقيع رفت و براي مردگان طلب آمرزش کرد .

سپس رو به علي (ع) کرد و فرمود: " کليد گنجهاي ابدي دنيا و زندگي ابدي در آن، در اختيار من گذارده شده و بين زندگي در دنيا و لقاي خداوند مخير شده ام، ولي من ملاقات با پروردگار و بهشت الهي را ترجيح داده ام."
در چند روز آخر از زندگى رسول اكرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
"اى مردم! آتش فتنه‏ ها شعله ‏ور گرديده و فتنه‏ ها همچون پاره‏هاى امواج تاريك شب روى آورده است. من در روز رستاخيز پيشاپيش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در مي آئيد.

آگاه باشيد که من  درباره ثقلين از شما مي پرسم، پس بنگريد چگونه پس از من درباره آن دو رفتار مي کنيد، زيرا که خداي لطيف و خبير مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نمي شوند تا مرا ديدار کنند. آگاه باشيد که من آن دو را در ميان شما به جاي نهادم  ( کتاب خدا و اهل بيتم ). بر ايشان پيشي نگيريد که از هم پاشيده و پراکنده خواهيد شد و درباره آنان کوتاهي نکنيد که به هلاکت مي رسيد."
آنگاه پيامبر (ص) با زحمت به سوي خانه اش  به راه افتاد. مردم با چشماني اشک آلود آخرين فرستاده الهي را بدرقه مي کردند.

در آخرين روزها پيامبر به علي (ع) وصيت نمود که او را غسل و کفن کند  و بر او نماز بگزارد. علي (ع) که جانش با جان پيامبر آميخته بود، پاسخ داد: " اي رسول خدا ، مي ترسم طاقت اين کار را نداشته باشم. "
پيامبر (ص) علي (ع) را به خود نزديک کرد . آنگاه  انگشترش را به او داد تا در دستش کند. سپس شمشير، زره و ساير وسايل جنگي خود را خواست و همه آنها را به علي سپرد.
فرداي آن روز بيماري پيامبر (ص) شدت يافت اما او در همين حال نيز اطرافيان خود را درباره حقوق مردم و توجه به مردم سفارش مي کرد. سپس به حاضران فرمود: " برادر و دوستم را بخواهيد به اينجا بيايد." ام سلمه، همسر پيامبر گفت: " علي را بگوييد بيايد. 
زيرا منظور پيامبر جز او کس ديگري نيست." هنگامي که علي (ع) آمد ، پيامبر به او اشاره کرد که نزديک شود. آنگاه علي (ع) را در آغوش گرفت و مدتي طولاني با او راز گفت تا آنکه از حال رفت و بيهوش شد. با مشاهده اين وضع، نواده هاي پيامبر (ص) حسن و حسين (ع) به شدت گريستند و خود را روي بدن رسول خدا افکندند. علي (ع)  خواست آن دو را از پيامبر (ص) جدا کند. پيامبر (ص) به هوش آمد و فرمود:
"علي جان آن دو را واگذار تا ببويم و آنها نيز مرا ببويند، آن دو از من بهره گيرند و من از آنها بهره گيرم."
سرانجام پيامبر (ص) هنگامي که سرش بر دامان علي (ع) بود، جان به جان آفرين تسليم کرد. 
جلوه هايي از حقيقت وجودي نبي اکرم (ص) در قرآن کريم
از عايشه پرسيدند: اخلاق پيامبر چگونه بود؟ پاسخ داد: خلق و خوي پيامبر(ص)، قرآن بود. شخصيت جامع و چند بعدي پيامبر اسلام و كمال و عظمت معرفتي، اخلاقي و وجودي آن بزرگوار، قرآن مجسم و ناطق است كه به عنوان نماد مطلق و تام انسان كامل در ميان آدميان، حجت و الگويي ماندگار مي باشد.
اگر قرآن كريم، كلام تشريعي حضرت حق است، پيامبر اكرم (ص) كلمه الله الاعظم و كلام تكويني خدا است.

اگر قرآن كتابي است با حقايق جاودانه و هميشگي، پيامبر اكرم (ص) نيز حقيقتي عيني و جاودانه است. اگر قرآن بطون و لايه هاي معنايي و مصداقي عميق و گسترده اي دارد كه تلاش براي كشف آن حقايق بايد استمرار داشته باشد، پيامبر اكرم (ص) نيز ذخيره اي تمام نشدني و حقيقتي است عيني و انساني، كه شناخت ابعاد مختلف شخصيت ايشان و دستيابي به عمق سيره، سلوك و سنت آن حضرت به جهاد و اجتهادي مستمر نيازمند است.

اگر نياز بشريت به قرآن هرگز پايان نمي يابد و تكامل علمي و اجتماعي انسان، نياز او را به حقايق قرآن كريم نه تنها كاهش نمي دهد كه روزافزون مي سازد، نياز انسان امروز و فردا به پيامبر اكرم(ص) و درس ها و آموزه هاي ايشان پايان ناپذير است و اگر اسلام خاتم اديان و قرآن خاتم كتب آسماني است، پيامبر اكرم (ص) خاتم النبياء و قله رفيع كمال انساني است. او خليفه الله الاعظم و واسطه ابدي نزول فيض الهي است كه: و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين. قرآن كريم 
نسخه مكتوب حقيقت نور محمدي (ص) است و پيامبر اكرم (ص) آينه تمام نماي صفات حسناي حق و نور مطلق خداوند متعال بر عالم و آدم.
پيامبر اكرم (ص) به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: علي! كسي جز تو و من خدا را نشناخت و كسي جز خدا و تو مرا نشناخت و كسي جز خدا و من تو را نشناخت. شناخت و معرفت حضرت حق- جل و علا- در حد اعلايي كه براي غيرخدا ميسر است، جز براي كساني كه در كانون نور محمد (ص) و علي (ع) قرار دارند، امكان پذير نيست، چرا كه اين معرفت و شناخت معرفتي است شهودي و نه ذهني، معرفتي است متناسب با اوج كمال و تعالي شناسنده، نه مدرسه اي و استدلالي.

از آن سو نيز معرفت تام نبي (ص) و وحي (ع) جز براي حضرت حق، براي كسي حاصل نمي شود، چرا كه ديگران همه فروتر از اين دو وجود مقدس- كه نور واحدي از منشأ واحدند- مي  باشند و دستيابي به معرفت تام آنان برايشان مقدور نخواهد بود. حضرت حق در قرآن كريم فراوان درباره پيامبر اكرم (ص) و معرفي ايشان سخن گفته است كه براي آشنايي با جايگاه عظيم نبي اكرم (ص) به اين آيات بايد مراجعه كرد: در قرآن كريم اطاعت خدا و پيامبر (ص) در كنار هم مطرح و اطاعت از رسول خدا، همان اطاعت خدا شمرده شده است.

آزار و ايذاء پيامبر اكرم (ص) موجب عذاب دردناك و لعنت خداوند در دنيا و آخرت تلقي شده  و دوستي خداوند متعال مشروط به اطاعت از پيامبر اكرم (ص) گرديده است. خلق و خوي الهي پيامبر اكرم و رحمت و عطوفت آن حضرت مايه انسجام و وحدت مسلمانان به شمار آمده و با تعبير وانك  لعلي خلق عظيم، توصيف شده، تعبيري كه تنها درباره پيامبر به كار رفته است. پيامبر اكرم (ص) عامل رهايي و آزادي مردمان از زنجيرها و بندهاي سخت معرفي شده است.
بندهايي كه از سويي خرافات و عادات زشت و از سوي ديگر ستمگران و سلطه جويان بر فكر و انديشه و رفتار و حركت تعالي جويانه انسان ها ايجاد كرده اند. او عبدخدا معرفي شده است كه با عبوديت و بندگي ذات حق، به عالي ترين درجه عبوديت دست يافته و از همه تعلقات و وابستگي ها رها شده است. گستره فيض و لطف نبي اكرم نه تنها همه مردمان و آدميان كه عالميان را شامل شده و آن حضرت به عنوان رحمه للعالمين معرفي شده است.... اين توصيف ها گوشه اي از معرفي پيامبر (ص) در قرآن است كه مروري همراه با تأمل و درنگ در اين آيات و ديگر آيات، مي تواند آفاق و ابعاد شخصيت الهي نبي اكرم (ص) را براي ما روشن سازد.
علاوه بر اين، برخي سوره هاي قرآن كريم اساساً در شأن پيامبر اكرم (ص) است و اين غير از سوره هايي است كه به وجود مبارك آن حضرت تأويل شده است. يس كه قلب قرآن كريم است و سرچشمه هايي از معرفت و حكمت از آن جاري است، به پيامبر اكرم (ص) منسوب است.

سوره 47 قرآن کريم به نام نامي آن بزرگوار نام نهاده شده است: "محمد" (ص)، علاوه براين سوره فتح، سوره حجرات، سوره نجم، سوره مجادله، سوره تحريم، سوره قلم، سوره مزمل، سوره مدثر، سوره بلد، سوره ضحي، سوره شرح (انشراح)، سوره تين، سوره علق، سوره قدر، سوره كوثر برخي از سوره هايي است كه ناظر به شأن و جايگاه عظيم و مرتبه رفيع آن حضرت در پيشگاه خداوند متعال است. هر كدام از اين سوره ها و آيات نوراني آن، مالامال از حرمت و لطفي است كه خالق متعال براي اين برترين بنده مقرب خود قائل است.
 در اينجا وصيت نامه امام مجتبي عليه السلام را که خطاب به برادر خود امام حسين عليه السلام است را مي آوريم تا با گوش دل آخرين توصيه هاي امام خود را شنوا و سپس عامل باشيم.
و اين هم وصيتي است که از امالي شيخ(ره) نقل شده که به برادرش امام حسين(ع) فرمود:
" هذا ما اوصي به الحسن بن علي الي اخيه الحسين بن علي: اوصي انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له، و انه يعبده حق عبادته، لا شريک له في الملک، ولا ولي له من الذل، و انه خلق کل شيء فقدره تقديرا، و انه اولي من عبد، و احق من حمد، من اطاعه رشد، و من عصاه غوي، و من تاب اليه اهتدي.
فاني اوصيک يا حسين بمن خلفت من اهلي و ولدي و اهل بيتک ان تصفح عن مسيئهم، و تقبل من محسنهم، و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفنني مع رسول الله صلي الله عليه و آله فاني احق به و ببيته، فان ابوا عليک فانشدک الله بالقرابة التي قرب الله عزوجل منک و الرحم الماسة من رسول الله صلي الله عليه و آله ان تهريق في محجمة من دم، حتي نلقي رسول الله صلي الله عليه و آله فنختصم اليه و نخبره بما کان من الناس الينا بعده" ثم قبض (ع) .(1)
" اين است آنچه وصيت مي کند بدان حسن بن علي به برادرش حسين بن علي: وصيت مي کند که گواهي دهد معبودي جز خداي يکتا نيست که شريک ندارد، او پرستش مي کند او را بدان جهت که شايسته پرستش است، شريکي در سلطنت ندارد و سرپرستي از خواري براي او نيست، و براستي که هر چيزي را او آفريده و بخوبي و به طور کامل اندازه گيري آن را مقدر فرموده، و شايسته ترين معبود، و سزاوارترين کسي است که او را ستايش کنند، هر که فرمانبرداري او کند راه رشد را يافته، و هر کس که نافرمانيش کند به گمراهي و سرگشتگي افتاده و هر کس به سوي او بازگردد راهنمايي گشته است.
من تو را سفارش مي کنم اي حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذري، و از نيکوکارشان بپذيري، و براي آنها جانشيني و پدري مهربان باشي، و ديگر آنکه مرا کنار رسول خدا دفن کني که من به او و خانه او شايسته تر از ديگران هستم...
و اگر از اين کار مانع شدند و جلوگيري کردند، من تو را به حق قرابت و نزديکي که خدا براي تو قرار داده و قرابتي که با رسول خدا داري سوگندت مي دهم که اجازه ندهي در اين راه به خاطر من به اندازه خوني که از حجامت گرفته مي شود خون ريخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص) را ديدار کنيم و شکايت خود به نزد او بريم، و آنچه از اين مردم پس از وي بر سر ما رفته به او گزارش کنيم..."
اين را فرمود و از دنيا رفت، درود خدا بر او باد.
و در روايت شيخ مفيد(ره) اينگونه آمده که پس از جريان مسموم شدن خود فرمود:" فاذا قضيت فغمضني و غسلني و کفني و احملني علي سريري الي قبر جدي رسول الله (ص) لا جدد به عهدا، ثم ردني الي قبر جدتي فاطمة بنت اسد رضي الله عنها فادفني هناک، و ستعلم يا ابن ام ان القوم يظنون انکم تريدون دفني عند رسول الله(ص) فيجلبون في ذلک، و يمنعونکم منه، و بالله اقسم عليک ان تهريق في امري محجمة دم". 
" چون من از دنيا رفتم، چشم مرا بپوشان و مرا غسل ده و کفن نما، و مرا در تابوت و به سوي قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا ديداري با او تازه کنم، سپس به سوي قبر جده ام فاطمة بنت اسد رضي الله عنها ببر و در آنجا دفنم کن، و زود است بداني اي برادر که مردم گمان کنند شما مي خواهيد مرا کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاريد، پس در اين باره گرد آيند و از شما جلوگيري کنند، تو را به خدا سوگند دهم مبادا درباره من به اندازه شيشه حجامتي خون ريخته شود."



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 11:53 | نويسنده : صادق رئیسی |

پیامک های رحلت نبی مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) در ادامه آماده دریافت هستند :

 

 

سلام بر خاتم مهربانى و عشق! سلام براو که گام هاى مهتابى اش شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
رحلت جانکاه پیامبر مهربانی و رحمت تسلیت باد


دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد


رحلت پیامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد


مدینه شد ز داغ مصطفى بیت الحزن امشب
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
مکن اى آسمان روشن چراغ ماه را کز کین
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب


هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
سیماى جهان، غرقه خون دل «یاسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب


شده دریاى دیده در عزایش موج زن امشب
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب
پایان شب آخر ماه صفر است این
یا آنکه زنو ماه محرّم شده امشب


هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گریان، زغمى دیده عالم شده امشب
آهنگ سرشکم، که رسد بر لب مژگان
با این دل سودا زده همدم شده امشب
رحلت پیامبر اکرم(ص) تسلیت باد


پیغمبر اکرم ز عالم دیده بسته
على خورد خون جگر زهرا کند پدر پدر


روز عزاى رحمه للعالمین است
آغاز غربت امیرالمومنین است
در مرگ پیغمبر بودن خون قلب الش
بانگ اذان دیگر نیاید از بلاش

 

روح هستی در میان بستر است
لحظه های اخر پیغمبر است


۲۸ صفر رحلت پیغام دار آخرین، خاتم نبوت را نگین، حضرت رسول واپسین، عینیت قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله بر مسلمانان جهان تسلیت باد.


….::::: سالروز رحلت پیامبر مهربانی و رحمت حضرت محمد مصطفی (ص) تسلیت باد :::::….


سیاه پوش بیست و هشتمین روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدینه مى گریم.


فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار می کند
رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد!


به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
رحلت پیامبر اکرم تسلیت باد


خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست


فلک را رکن ارامش شکسته
زمین از اشک غم ، در گل نشسته
ملائک جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند


در شب رحلت خاتم انبیا، محمد مصطفی (ص) فرشتگان عرش می گریند.
عاشقانش با چشمانی اشک آلود، مرثیه غم می سرایند. ما نیز در شب رحلت آسمانی اش در سوگ می نشینیم


رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست. رحلت جانسوزش را به عاشقان رسالتش تسلیت می گوییم.


در شب رحلت پیامبر اعظم (ص)، اشک غم می ریزیم و بی تاب می شویم. عروج آسمانی اش را تسلیت می گوییم.


غمی در سینه ام می جوشه امشب
چراغ آسمون، خاموشه امشب
گمونم پیرهنِ مشکیشو، زهرا (علیهاالسلام)
به جای مادرش، می پوشه امشب!


بر زانوی علی سرخود بنهاد آنکس که برگزیده پرستار است
زان پایگاه پر زد وبا لا رفت در قرب او که موعد دیدار است
ای همگنان نسلی خاطر باد هرچند این مصیبت دشوار است
ناظم !به دل بنا ل و به پایان بر این شعر را که نوحه غمبار است !


یا رسول اللّه! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم.


یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم.


یا رسول الله! با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد.


گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت آخـــر عـمر رسول(ص) خاتم است
نــاله خــیزد از دل ارض و ســما دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا

 

از مدینه مــی رســـد آه و فـغان صـــاحب قرآن رود از این جــهان
خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست بهراوخونین دوچشم حیدر(ع) است

 

رحلت ناجی انسان ز جهالت باشد
مصطفی احمد ما کان کرامت باشد
به شرافت نبود در دو جهان همتایش
به سر و سینه بزن هر چه توانت باشد


در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد


سلام، غریب تر از هر غریب!
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام، امام غریب من!


اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک
گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست


هر که بشنیده صداى مجتبى
تا ابد شد مبتلاى مجتبى
سالها بهر حسین باید گریست
تا کنى درک عزاى مجتبى
شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد


ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟
شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام ، را تسلیت مى گوییم.


اى کریم اهل بیت علیهم السلام! قلب اندوهگینمان در عزاىت ، دیدار و شفاعتت را در قیامت مى طلبد تا طعم بخشندگى تو را دریابیم.


غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم
غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم
پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم
تیر باران شده از کینه تن و تابوتم
شهادت کریم اهل بیت تسلیت باد


بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیده­ای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود


هر مرد راست محرم دل همسرش، ولى
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
از زهر، پاره پاره و از صبر، ریزریز
قرآن برگ شهادت بود دلش


مهرت به کائنات برابر نمی شود
داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود
از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود
سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود
ظلمی که بر تو رفت ز بیداد اهل ظلم
بر صفحه خیال مصور نمی شود
تنها جنازه تو شد آماج تیر کین
یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود


من امام مجتبى ریحانه پیغمبرم
از چراغ انجمن در انجمن تنها ترم
من غریب خانه ام در وطن بی گانه ام


از غم بی یاریم خون بر دل یاران شده
جسم از گل بهترم باتیری گلباران شده
تا قیامت صبر من شد عیان ازقبر من


آرزوی زینبه با هزار غم و محن
که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن
ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد
بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد



تاريخ : سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | 11:51 | نويسنده : صادق رئیسی |
برای آقایم امام خامنه ای...


آقا جان سلام

آقا جان به گمانم از دیشب است که دلم عجیب گرفته است،آری از دیشب است...
بگویم چرا؟میگویم برایتان،با چشمانی پر از اشک مینویسم برایتان و میگویم تا بدانید که 
چقدر برایم عزیز هستید ..دیشب بود که شبکه ی یک را نگاه میکردم و سراپا گوش شده بودم
که سخنرانی شما را بشنوم،از صدا و چهره تان میشد پی به اعماق دلتان برد،
صدایتان محزون بود و قلبتان به درد آمده بود،
چه بگویم از بعضی ها که چه میکنند با دل شما و دل ما...آقایم میخواهم بگویم در این سالها که
همیشه تحریم بوده،سختی بوده و... و... و..ولی این را از جان و دل میگویم که هیچکدام اینها 
خم به ابروی ما نیاورده است و ما را آزرده نکرده است مگر در جایی که احساس میکنیم شما 
رنجیده خاطر هستید،آقاجان بخصوص آنجایی که بیان کردید:"من به شما عرض بکنم جوانها ! آن روزى که ما نیستیم و شما هستید، بدانید آن روز ملت ایران وضعش، افقش، زندگى مادى و معنوى‌اش، بمراتب از امروز بهتر خواهد بود. حرکت ملت ایران به سمت روشنى است، افقها روشن است. ما یک قدرى باید مراقب خودمان باشیم."
آری همانجا قلبم به یکباره ایستاد،و تمام وجودم به یکباره سوخت،آقایم مگر نمیدانید 
که وجود ما بسته به وجود نازنین شماست مگر نمیدانید که ما حاضریم جان بدهیم برایتان،
پس نگویید جان ما فرزندانتان، که میخواهم نباشم آنروزی که زبانم لال شما نباشید از خدا میخواهم نیاید آنروز..
دعای قنوت نمازهایم فقط اللهم احفظ قاعدنا الامام خامنه ای ایست...شما نور چشمان ما هستید،شما قلب تپنده ی ایران بخصوص ما جوانها هستید،انشاالله شما هستید و این پرچم را خودتان به حضرت ولی عصر ارواحنا الفداه(عج) میدهید...آقایم از خدا میخواهم از عمر نا چیز من بکاهد و به عمر باعزت شما بیافزاید..

از طرف دخترتان(رهگـــــــــذر)



تاريخ : شنبه 7 دی 1392برچسب:, | 22:11 | نويسنده : صادق رئیسی |

از آیت الله بهاءالدینــی رحمه الله علیه پرسیدنــد :
علت ایــن که عصرهای جمعه دل انسان می گیــرد و
غمگیــن می شود چیست ؟
فرمودنــد:
چون در آن لحظه قلب مقدّس امـام عصــر ارواحنافداه بــه سبب
عرضــه ی اعمال انسان ها ، ناراحت و گرفتــه است ،
آدم و عالم متأثــر می شونــد. حضــرت قلب و مدارِ وجـود است.
• شرح چهل حدیـث،432



تاريخ : شنبه 7 دی 1392برچسب:, | 21:13 | نويسنده : صادق رئیسی |

چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج ساله‌ای است

 

به همراه پدر خود برای اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود.
وقتی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد حسینیه می‌شوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها می‌کند و به سمت ایشان می‌دود و دست رهبر انقلاب را می‌گیرد.
سید علی که علی‌رغم سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: “آقا می‌شود چفیه‌تان را به من بدهید؟”. تصویر هدیه شدن چفیه رهبری واقعه‌ای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است.
مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان خود می‌گویند که ” چفیه را بدهید به آقا”. پدر سید علی در خاطره‌ای می‌گوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام می‌شوم او به من می‌گوید که “آقا به من گفتند آقا”.

 

در ادامه ماجرای دیدار این کودک با رهبر انقلاب در حالی‌که آیت‌الله خامنه‌ای دست نوازش بر سر او می‌کشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان می‌پرسد: “آقا شما که اینقدر مهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما می‌ترسد؟” که این سؤال بَا لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه می‌شود. در همین هنگام یکی از همراهان رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال سید علی می‌گوید: “حضرت آقا آدم خوبی است؛ و چون از خدا می‌ترسد آن‌ها(آمریکایی‌ها) هم از آقا می‌ترسند



تاريخ : شنبه 7 دی 1392برچسب:, | 21:11 | نويسنده : صادق رئیسی |