داستانی برای تأمل

سلام

امروز یه داستانی خوندم که خیلی منو متأثر کرد

واستون گذاشتم تا شما هم خونید و در موردش نظر بدین

مرد در حال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود که متوجه شد پسر 7 ساله تش تکه سنگی برداشته و بر روی ماشین

خط می اندازه.

مرد با عصانیت دست کودک را گرفت و چندین مرته ضربات محکمی بر دست کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری که

دردستش بود بشه.

ه علت شدت ضربه ها دست کودک بدجوری صدمه دید و اونو به بیمارستان بردند.

وقتی کودک پدر خود را دید با چشمانی آکنده از درد از او پرسید:پدر انگشتان من کی دوباره خوب میشه؟

مرد که بسیار عاجز و ناتوان بود و نمی توانست حرفی بزنه از یمارستان خارج شد،ه سمت ماشین خود بازگشت 

و شروع کرد به لگد مال کردن ماشین.

ناگهان چشمانش به خراشیدگی که کودک ایجاد کرده بود خورد که نوشته بود:  

((دوستت دارم پدر!!!))             روز بعد مرد خودکشی کرد.

امام علی (ع): در هنگام خشم،تصمیم نگیرید،تدبیر نکنید،تنبیه مکنید



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, | 9:10 | نويسنده : صادق رئیسی |